هرم مزلو و نیاز های آن
آبراهام مزلو کیست؟
- آبراهام مزلو (۱۹۷۰_۱۹۰۸) یکی از گذاران رویکرد انسانگرایی و از شخصیتهای برجسته این مکتب است.
- از آن به عنوان موج سوم روانشناسی یاد میشود.
- در این جستار درباره مزلو، نظریه، سلسله مراتب نیازها، خودشکوفایی و انتقادات وارد شده بر نظریه او اطلاعاتی کسب خواهیم کرد.
آبراهام مزلو
- مزلو فرزند اول یک خانواده نه نفره بود که در نیویورک متولد شد.
- جاه طلبی پدرش در سن ۱۴ سالگی باعث شد روسیه را ترک و به ایالت متحده نقل مکان کند.
- کودکی مزلو بدون محبت والدین و رابطه صمیمی با آنها سپری شد.
- پدر وی منزوی بود و مزلو در دوران کودکی و نوجوانی نسبت به او خصومت میورزید اما پدرش توانست انگیزه شدید برای موفق شدن را پنهان کند.
- مادر مزلو نسبت به او بی اعتنا بود، محبت نداشت و به طور آشکار بین او و خواهر و برادرهایش فرق میگذاشت.
- بعدها حتی مزلو در مراسم تدفین مادرش شرکت هم نکرد.
- در سالهای نوجوانی به دلیل هیکل نحیف و بینی بزرگ خود احساس حقارت میکرد و در صدد بود با ورزش آن را جبران کند که موفق نشد و به کتابها روی آورد.
- مزلو نمونه بارز مفهوم عقده حقارت آلفرد آدلر بود.
- آبراهام مزلو در سن ۲۰ سالگی با دختر عمویش برتا ازدواج کرد که معنا، هدف و تعلق پذیری را برای او به ارمغان آورد.
- او در دانشگاه ویسکانسین با رفتارگرایی واتسون آشنا و شیفته آن شد. در سال ۱۹۳۴ دکترای خود را از دانشگاه ویسکانسین اخذ کرد.
- سپس برای دستیاری فوق دکتری زیر نظر ادوارد ثرندایک به دانشگاه کلمبیا رفت.
- در آنجا چند آزمون هوش انجام داد که نمره هوشبهر او ۱۹۵ شد و ثرندایک آن را ناشی از نبوغ دانست.
- تدریس در نیویورک در اواخر دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ موجب آشنایی با اریک فروم، کارن هورنای و آلفرد آدلر را برای او فراهم آورد.
- مزلو در سال بعد تحت تاثیر جنگ جهانی دوم و حمله ژاپن به پایگاه دریایی آمریکا، تصمیم گرفت به عالیترین آرمانهای انسان بپردازد.
- در جهت بهبود شخصیت انسان کار کند و به این ترتیب مسیر او به سمت انسانگرایی تغییر کرد.
- او در سال ۱۹۶۷ به ریاست انجمن روانشناسی آمریکا برگزیده شد و سه سال بعد در سن ۶۲ سالگی در اثر حمله قلبی چشم از جهان فروبست.
نظریه مزلو چیه
نظریه شخصیت مزلو درباره انگیزش چند فرض اساسی دارد:
- رویکرد او به انگیزش کلنگر بود، یعنی تمامِ شخص برانگیخته می شود نه اندامی خاص.
- انگیزش معمولا پیچیده است، رفتار فرد میتواند از چند انگیزه مجزا ناشی شود و ممکن است ناهشیار باشد.
- افراد به صورت مداوم توسط نیازها برانگیخته میشوند یعنی هنگامی که یک نیاز پاسخ داده میشود، نیاز دیگری جای آن را میگیرد.
- افراد در فرهنگهای مختلف با نیازهای اساسیِ همسانی برانگیخته میشوند.
- نیازها به صورت سلسله مراتبی هستند. (جس فیست, 2018)
مزلو هرمی از ۵ نیاز فطری را مطرح کرد که رفتار انسان را بر میانگیزد و هدایت میکند:
- نیازهای فیزیولوژیکی
- ایمنی
- تعلقپذیری و محبت
- احترام
- خودشکوفایی
نیاز های مزلو به چه دردی میخوره؟
این نیازها عنصر ارثی دارند و در عین حال تحت تاثیر یادگیری، انتظارات اجتماعی و ترس از عدم تایید قرار میگیرد.
بنابراین از فردی به فرد دیگر متفاوت است.
نیازهای سطح پایینتر نیرومندی، قدرت و اولویت بیشتری دارند و ناکام شدن در ارضا و رسیدن به آنها موجب نارسایی در فرد میشود.
(نیازهای کمبود) نیازهای سطح بالاتر برای بقا کمتر ضروریاند و میتوان آنها را به طور موقت به تعویق انداخت اما ارضای آنها به بهبود سلامتی و طول عمر کمک میکند و باعث احساس شادی و خشنودی میشود.
(نیازهای رشد یا هستی) همچنین باید توجه داشت که ارضای نیازهای سطح بالاتر به شرایط بیرونیِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گره خورده است.
همه نیازها به طور همزمان فعال نمیشوند و فقط یک نیاز در دوره ای خاص بر شخصیت ما غالب است و برای گذر از یک نیاز و دستیابی به نیاز بالاتر، ارضا شدن حداقلی مدنظر است.
۵ نیاز فطری مطرح شده دارای سلسله مراتب زمانی نیز هستند به این صورت که نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در دوران کودکی فعال میشوند، نیازهای تعلقپذیری و احترام در نوجوانی مطرح هستند و نیاز به خودشکوفایی تا دوران میانسالی ایجاد نمیشود.
ترتبیت نیاز های مزلو:
نیازهای فیزیولوژیکی:
هنگامی که نیازهای اساسی از جمله آب، غذا، سرپناه و نیاز جنسی ارضا نشده باشد، نیازهای دیگر فعال نمیشود و به محض پاسخ دادن به طبقه مذکور، رفتار فرد را هدایت نمیکند. (شولتز, 2013)
نیازهای ایمنی:
این طبقه از نیازها برای بزرگسالانِ از لحاظ هیجانی سالم دغدغه زیاد از حدی نیست چرا که آن را برطرف کردهاند اما برای کودکان و بزرگسالان روانرنجور، نیاز به ایمنی سائق مهمی است. هر دو گروه دنیای منظم و قابل پیشبینی را ترجیح میدهند تا امنیتشان تضمین شود. (شولتز, 2013)
نیازهای تعلقپذیری و محبت:
رابطه صمیمانه با دوستان، معشوق یا همسر و روابط اجتماعی مانند عضویت در یک تیم ورزشی در این طبقه جای میگیرد. در عصری که جوامع به سرعت تغییر میکند، احساس تعلق و ریشه کردن برای افراد دشوار میشود. مزلو معتقد بود که ناکامی در ارضا کردن نیاز به محبت، مسبب اصلی ناسازگاری هیجانی است. (شولتز, 2013)
نیازهای احترام:
احترام دو جنبه دارد. یکی احساس ارزش و احترام قائل شدن برای خود و دیگری احترام و تحسین دیگری را برانگیختن نسبت به خود. وجود عزت نفس باعث میشود نسبت به تواناییهای خود احساس کفایت کنیم و فقدان آن احساس عجز، حقارت و تهی بودن را به همراه دارد. (شولتز, 2013)
نیاز به خودشکوفایی:
بالاترین سطح در سلسله مراتب مزلو خودشکوفایی است. یعنی به طور حداکثری استعدادها و توانمندی های خود را جامه عمل بپوشانیم. برای رسیدن به خودشکوفایی ۴ شرط لازم است:
- آزاد و رها بودن از قید و بندهای تحمیل شده
- برآورده شدن نیازهای سطح پایینتر
- داشتن احساس اطمینان از روابط با دیگران و محبت متقابل
- آگاهی واقعبینانه از نقاط قوت و ضعف (شولتز, 2013)
قابل توجه است که مزلو علاوه بر هرم نیازها، سه طبقه دیگر نیازها را مشخص کرد: نیازهای هنرشناسی، شناختی و روانرنجور.
نیازهای هنرشناسی :
همگانی نیستند و برخی از افراد در فرهنگهای مختلف به وسیله تجربیاتی که از نظر هنری لذت بخش هستند، برانگیخته می شوند.
این افراد محیطهای زیبا و مرتب را ترجیح میدهند و در صورت برآورده نشدن نیازشان، مانند نیازهای دیگر احساس ناکامی میکنند.
نیازهای شناختی:
نیاز به دانستن و فهمیدن که اولی از دومی نیرومندتر است.
این نیازها در اواخر دوران طفولیت و اوایل کودکی نمایان میشود و کودک آن را به صورت کنجکاوی طبیعی بروز میدهد.
این دو مجموعه نیازها با یکدیگر همپوشانی دارند.
دانستن و فهمیدن و به طور کلی یافتن معنی در محیط برای پاسخ دادن به سلسله مراتب نیازهای گفته شده، ضروری هستند.
ارضای نیازهای روانرنجور:
برخلاف نیازهای دیگر منجر به آسیب و رکود می شود.
آن ها بی ثمر هستند و برای رسیدن به خودشکوفایی ارزشی ندارند.
به عنوان مثال فرد روانرنجور ممکن است با فردی رابطه نزدیک برقرار کند، اما این رابطه ممکن است روانرنجور و وابسته باشد که به جای عشق اصیل به بیماری منجر میشود.
برآورده نشدن هر نیازی منجر به آسیب میشود. محرومیت از نیازهای فیزیولوژیکی به سوء تغذیه، خستگی و فقدان انرژی میانجامد. به خطر افتادن نیاز به ایمنی ترس و وحشت را به همراه میآورد. ارضا نشدن نیازهای محبت باعث پرخاشگرتر یا کم جرئتتر شدن و فقدان احترام منجر به فقدان اعتماد به نفس میشود. و در آخر محرومیت از خودشکوفایی فرا آسیب را به همراه دارد که مزلو آن را به صورت فقدان ارزشها و بیمعنایی در زندگیتعریف میکند.
نیازهای سطح بالا شامل محبت، احترام و خودشکوفایی و نیازهای سطح پایین شامل نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی است. هر دو این گروه مرتبط به غریزه هستند اما نیازهای بالاتر در مقیاس تکاملی بعدها پدیدار شدند. نیازهای سطح بالا خشنودی بیشتر و تجربیات اوج بیشتری به همراه دارند و لذت آن با ارضای نیازهای سطح پایین قابل مقایسه نیست.
دیدگاهتان را بنویسید